۩۩۩ ☫   (طریقت)  حکایت / دوبیتی  + اشعار ☫۩۩۩

عکس پروفایل گل , عکس پروفایل گل زیبا .

اندیشه ی بود وُ نبود از سود مانده

عود از روانم می رود محمود مانده

هر عاقل اندر حسرت مقصود مانده

دیوانه ناگه در هدف مسجود مانده

گل های زیبای رز سیاه .

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

زرد است وُهزار رنگِ نورس گلِ رُز

 عیسی نفسی پاک وُ مقدس گُل رُز

بعد از شبِ یلدا وچـــراغـان مسیح

گردیده کبود در کریسمس  گُلِ رُز

!


 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

 

 گل نسرین


 ۩۩۩ ☫ دوبیتی :بدون شرح  /اشعار(طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

بـر درگـه  تالار ادب شــمع بیــاَفـروخت

آنگاه که بر سلسله، ناگاه نِگه دوخت

پیوســته وُ آرام،دلآرام جــگــرسوخت

بر اهلِ(طریقت)زِسرِناوکِ مژگان اِلم آموخت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
  ح. (طریقت)
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه دی +دوبیتی  )۩۩️✍ محمّدمهدی طریقت   

 

 

 


 

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (سایه) امیر هوشنگ ابتهاج  ☫ ۩۩۩  

چندین شبِ خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتـــش خنــدان را با صـــبح برانگــــیزم

 گــر سـوختنم شــاید افـــروختنم بـــاید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق، چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم

چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله بــرخیـــزد آنگاه که برخیزم

برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم

چون گریه گـــلو گیرد از ابرفرو بارم
چون خشم رخ افزوزد
 در صاعقه آویزم

ای سایه، سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگـــشایم و بگریزم

 


قله ی شعر ‌. نکولعل آزاد

  

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)  اشعار    ☫ ۩۩۩  

  

   سرودم شعر نابـــی  در  دماوند

   دوبیتی ها شده شیرین تر از قند

جهان وا کرده گوشش را بدین پَند

ت نزدشاعر کیلوئی چند؟

 ح.(طریقت) 

   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  خــُلدستان طریقت  ( صفحه دوبیتی  جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت 


   

  

 ۩۩۩ ☫   (طریقت)  حکایت / دوبیتی  + اشعار ☫۩۩۩

عکس پروفایل گل , عکس پروفایل گل زیبا .

اندیشه ی بود وُ نبود از سود مانده

عود از روانم می رود محمود مانده

هر عاقل اندر حسرت مقصود مانده

دیوانه ناگه در هدف مسجود مانده .

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد .
هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت، مردم ده با این که ی آشکار وی را می دیدند ، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند.
پس از چند سال آسیابان پیر، مُرد و آسیاب به پسرانش رسید.
شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: 

چاره ای بیندیشید که به سبب ی گندم های مردم از نفرین آن ها در عذابم.
پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسر کوچک تر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد می گیریم .

پسر بزرگ تر گفت : اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. " بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود."
چنین کردند و همان شد که پسر بزرگ تر گفته بود.
مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل مسئولین ما رسید!


 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

 گل نسرین
.

.

 


  

  

۩۩سالک اهل (طریقت) صفتان ، خنده کنم  ۩۩

 

 

برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

 

شرط کردم به جهانِ گذران خنده کنم

به نشاط و خوشی و عیشِ جهان خنده کنم

شرط کردم غم و اندوه به دل ره ندهم

به غم و غصه و اندوهِ زمان خنده کنم

شرط کردم که دگر دل به کفِ کس ندهم

به چنین بازی پُر شور و فغان خنده کنم

شرط کردم که دم از مهر و محبت نزنم

به وفاداری و عشقِ همگان خنده کنم

شرط کردم که زنم مُهرِ خموشی بر لب

لب ببندم ز سخن از دل و جان خنده کنم

شرط کردم که ز حسرت نگدازم چون شمع

هر کجا انجمنی هست عیان خنده کنم

شرط کردم که شوم رند و خراباتی و مست

در سرِ کوی خراباتِ مغان خنده کنم

شرط کردم که شوم شاعرِ خوش‌نغمه ی مست

سالک اَهل (طریقت) صفتان ،  خنده کنم

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 


 

یا انیس من لا انیس له

   

 

  

  ۩۩۩ ☫ برآستان جانان (یلدا)  نود وُ هشت     ☫۩۩۩

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست 

  عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
گله ها را بگذارناله ها را بس کن
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود
تا بجنبیم تمام است تمام
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت
یا همین سال جدیداندکی مانده به عید.

 


 

 ۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

  قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾ گفت پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان (۲۵)

وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾و كارم را براى من آسان ساز (۲۶)

وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي ﴿۲۷﴾و از زبانم گره بگشاى (۲۷)

يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾[تا] سخنم را بفهمند (۲۸)

یلدا مبارک باد

.

از غــم عــشقت دل شــیدا شکست

شیشه ی می در شب یلدا شکست

بســـکه زدم ریگ بیــابــان بـه کف

خار مغـــیلان همه در پـــا شکست

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
  ح. (طریقت)
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه آذر +یلدا )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت   

 

 

 


 

 ۩۩۩ ☫برآستان جانان (سعدی  ) حافظ  ☫۩۩۩

  

نظر کردم به چشمِ رای و تدبیر / ندیدم بِه ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی

زمانی درسِ علم و بحثِ تنزیل / که باشد نفسِ انسان را کمالی

زمانی شعر و شطرنج و حکایت / که خاطر را بوَد دفعِ ملالی

خدای است آن که ذاتِ بی‌نظیرش / نگردد هرگز از حالی به حالی

 ( قطعات سعدی )

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 


۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)خُلدستان ۩۩۩ ت یک پیراهن خالیست که اندازه‌ی هیچ کس نمی‌شود باید آویزانش کرد در باد و با رقصش پیر شد. از ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ وشعار ها ی ﺳﻴﺎسی، ﺁن ﺍﺩﻋﺎئی که ﺧﻮشبختی و سعادت آرزو می ﮐند برای ﺟﺎﻣﻌﻪ بشری ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻄﺮﻧﺎک‌ تر ﺍﺳﺖ! ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍی ﺑﺮﭘﺎیی بهشت در زمین برای آدم و حوائی که از آنجا رانده شده اند همــواره جهنم به بار آورده .آنان که چنین ادعائی دارند خدا را قبول ندارند.
۩۩۩ ☫ برآستان جانان (لیلی ، مجنون)نظامی ۩۩۩ ساقی به کجا که مَی پرستم تا ساغرِ می دهد به دستم آن می که چو اشکِ من زلال است در مذهبِ عاشقان حلال است در می به امیدِ آن زنم چنگ تا بازگشاید این دلِ تنگ شیری است نشسته بر گذرگاه خواهم که ز شیر گم کنم راه ساقی منشین، به من ده آن می کز خونِ فسرده برکشد خوی آن می که چو گنگ از آن بنوشد نطقش به مزاج در بجوشد ساقی، ز می و نشاط منشین می تلخ ده و نشاط شیرین آن می که چنان که حالِ مرد است ظاهر کند آنچه در نورد است چون
۩۩۩ ☫ حکایت( طریقت )روایت ۩۩۩ این داستان بسیار آموزنده حکایتی واقعی از زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیسی و برگرفته از ترجمه‌ی این داستان (رسانه های بین المللی ) است. سال ها قبل در زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیسی، جنرال (سانی مود) که در یکی از مناطق کشور حرکت می کرد در میان راه نگاهش به چوپانی افتاد و ایستاد.به مترجمی که همراه خود داشت گفت : برو به این چوپان بگو که جنرال سانی می گوید که : اگر این سگ گله‌ات را سر ببُری یک پوند انگلیس به تو می
۩۩۩ ☫ وز سویدای اهل ( طریقت )نغمه هائی به دوران گذارن ☫ ۩۩۩ رخصتی تا که یکبار دیگر سر به کوی تو جانان گذارم سر به کوی تو جانان زیبا سر به کوه و بیابان گذارم رسم و آیین من بوده ای تو ماه و پروین من بوده ای تو می روم کز پی غمزه هایت صِحّه بر دین و ایمان گذارم سایه سار امیدی مرا باش رمز گفتار شیرین مرا باش مرهمی چاره کن بهر فرهاد زخم دل رو به درمان گذارم منّت خاروخس را چشیدم طعنه از باد و طوفان شنیدم با امیدی که در اشتیاقــت پا به فصـلِ بهاران گذارم یک سحر
۩۩۩ ☫ نه فقط اهل( طریقت )که غزلگو شده ام ۩۩۩ مـخـمــلِ نـاز تـنت مَـرمَـر جــادو شده ام چون حریرست تنت رقص قلم موشده ام شـاه بیت اَبـدی آه! کـه اســتاد خـطــی چه شکستی به لبت کوفی ابرو شده ام از اَزل نَسخ لبت گـشت جهــانی ابــدی تا اَبد لب به لبت نقش هیاهو شده ام بسکه لیلی شده ای خاک بیابان شیرین عشق فرهاد تورا قافله هوهو شده ام یوسـفم چــون که ابـد دم نـزند از مـجنـون تا بـدانــند که دیوانــه تر از او شده ام می شـود با تـو زمان را وُ مـکان را خـط زد عشق
۩۩۩ ☫ اشعار (طریقت) قصاید : گوش می کنید ۩۩۩ آواز عاشقانه ی ما گوش می کنید حق با سکوت بود، ندا گوش می کنید دیگر غزل هوای سرودن نمی کند تنها بهانه بهر صــدا گوش می کنید سربسته ماند بغض گره خورده در قفس آن گریه های عقده گشا گوش می کنید ای داد، ازین فراق که با دل وفا نکرد فریاد از عزا که عزا گوش می کنید آن روزهای خوب که دیدیم وُ خواب بود خوابم پرید و خاطره ها گوش می کنید «بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت «آیا» ز یاد رفت و «چرا» گو ش می کنید فرصت گذشت و حرف
۩۩۩ ☫ خوشا چشمی که از اهل( طریقت )پیش چشمانم به چشم آید ۩۩۩ خوشا چشمت سیه چشمی به چشمم در نمی‌آید به چشمانت که چشمم را به جز چشمت نمی‌باید چو چشمت چشم آن دارد که ریزد خون چشمم را اگر چشمت به چشمانم زنــد چشمی بیــاســـاید هر آن چشمی که می‌بیند به غیر چشم او چشمی چو چشمش چشم تو بیند ز چشمش چشم بگشاید به سوی چشم من چشمی، بکن ای نور چشمانم که تا چشمم ز چشمانت به چشمانی بیاساید به وعده چشم تو گفته: که چشمم را به چشم آرد به چشمت هم شتابی کن که چشمم چشم می‌باید
۩۩۩ ☫ اگر کردی هوایم را/ طریقت )دوستت دارم ۩۩۩ کجایی ماهِ تابانم، دگر سر در گریبانم نمی دانی، برایت بیصدا در می رود جانم ببین گیرم، برایت با خودم پیوسته درگیرم من از تو تا قیامت هم، به دل چیزی نمیگیرم ندارم کینه ای هـرگـز، مرنج از کینه ی دشمن بیا خم کن سرت را روی گلهای همین دامن کجایی؟! دور دور از من، فقط با گلپری هایی چرا یک شب که تنهایی، به دیدارم نمی آیی؟! من از دوری، به کنج بستری در خانه افتادم شبانگه می رسی آیا در این بستر به فریادم؟! شنیدی درد من
۩۩۩ ☫ اشعار:دوبیتی /حکایت (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩ با خاطرۀ شب زمستانــهء من امــیــد به اشعار بهارانــهء من وقتی که نفس در غزلم می پیچد انگار خــزیده در گلستانــهء من جانانــه فدای طعم شیرین لبت برجسته انارِ زیر تن پوش شبت آغوش تو را نمی شود شعر کنم یک هیچ به نفع تو ، رباعی طلبت ح. (طریقت) ۩ خــُلدستان طریقت ( صفحه بهمن ) ۩ ۩ ️✍ محمّدمهدی طریقت
۩۩۩ ☫ (طریقت) تمناست قیامت ( شاعر ☫ ۩۩۩ سودای«ریاست شده» برپاست قیامت امــروز به این قیمت، فردا ست قیامت ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این حسرت دریاست تماشا ست قیامت یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل گیرم كه جوان گشت زلیخاست قیامت از مضحكه دشمن وُتا سرزنش دوست تاوانِ چه را می‌دهم اینجاست قیامت مقصود اگر دیدن دنیاست(طریقت) ما خیر ندیدیم وُ تمنّـاست ،قیامت ح.(طریقت) خــُلدستان طریقت ( صفحه قصاید + تمناست قیامت ) ۩ # محمد مهدی طریقت
۩۩۩ ☫ای خوش آن شاعر که از بیم (طریقت)عاشقی ☫ ۩۩۩ مرد اگر عاشق شود شب زنده داری می کند زن ولی در عاشقــی ها بیقــراری می کند مرد ساکت میشود بسیار و با بغض زیاد در درونش موجی از افکار جاری می کند زن اساساً در نبرد عاشقی بازنده است درد را آرامتر با گریه زاری می کند مرد کم صبر است این در چهره اش معلوم نیست زن ولیکــن بیشتر چشــم انتظاری می کند در شکست عاشقی هم باز زن بازنده است چنگ بر دل، جنگ هــا با زخمِ کاری می کند مرد اگر بازنده شد در جنگ میگردد خموش مثل زن
۩۩۩ ☫بر آستان جانان (رهی) معیری ☫ ۩۩۩ همراه خود نسـیم صبا می برد مرا یارب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟ سوی دیار صبح رود کـــاروان شب باد فنا به مُــلک بــقا می برد مـــرا با بال شوق ذره به خورشید می رسد پرواز دل به ســـوی خدا می برد مرا گفتم که بوی عشق که را می برد زخویش؟ مستانه گفت دل،که مرا می برد مرا برگ خزان رسیده ی بی طاقتم رهی یک بوسه ی نسیم زجا می برد مرا
۩۩۩ ☫ (دفتر شعر (طریقت) خلدستان ☫۩۩۩ درود بر تو وُ قـــدر وُ جلال و عنوانت! سلامِ ما به صُحُف ، چون کتابِ قرآنت! سلامِ ما به تو یاسین و نور و فرقانت! درود ما به تو اِنجیل وُ جان به قربانت! سلام بر شرف و اقتدار سلمانت سلام مکه وُ غار حرا به پیمانت سلامِ ما به مسیح وُ کتاب توراتش یگانه مریم روح القدس عباراتش بشر رسید به آیین راستین امشب خدا نمود برون،دست از آستین امشب رسید حلقه، توحید را نگین امشب طلوع کرد رخ آفتاب دین امشب بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشب
۩۩۩ ☫ شاعر اهل (طریقت) شعر در دفتر نوشت ☫۩۩۩ هر کسی یاری درین ویرانه دارد من تو را یاوری یاری در این میخانه دارد من تو را هرکه مستی می کند با دلبر نازک اَدا در کنارش ساغر وُپیمانه دارد من تو را دیده ام عشاق بامعشوقه های بیشمار آرزو دارد دل دیوانه دارد من تو را هرکه عاشق می شود با جادوی فتانه ای در بغل معشوقه ای فتانه دارد من تو را در طواف عاشقی باید بسورم دَمبدَم شمع وُ گُل پروانه دارد من تو را هرکسی دریک ستاره بخت خود را دیدوُبس ماهتابِ آسمان افسانه دارد
۩۩۩ ☫ مسند #بازنشستگی ☫ ۩۩۩ نه اینكه فكر كنی دیگر اعوجـاجی نیست برای زخم زبان ها دگــر علاجی نیست تو سبز ماندی و من بـــرگ برگ پائـیــزم به دشتِ لاله شقایق چو سرو كاجی نیست تمام آدمیان! رانــــده از بهشت بَـــرین خلیفه ای كه از آغازفکر تخت و تاجی نیست تفاوت من و اصحاب كهف در این بود برای سكه ی رایج دگر رواجی نیست مرادِ شیخ قاضی حـاجــی قباله گشته وطن نشسته بر سر مسند که احتیاجی نیست ۩ خــُلدستان طریقت (صفحه مسند#بازنشستگی ) ۩ ✍ حمّدمهدی طریقت
۩۩۩ ☫بر آستان جانان (حافظ)منتخب ☫ ۩۩۩ باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن چه تدبیر و تامل بایدش تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل
۩۩۩ ☫مرام اهل (طریقت)درآن قیاسی نیست ☫ ۩۩۩ رسیده‌ام به خدایی که التماسی نیست حکومتی که در آن حکم‌ اقتباسی نیست حکومتـی که نـبایـد به دیـــدنش بـــروی شجاعتی طلبیدن خدا هـــراسی نیست فقط به فـکر خودآ باش، ای دل عاشـق خودآشناسی تو جز خداشناسی نیست به عیب‌پوشی مـردم بکـــوش بنــده نواز خطا نکردن انسان به ناسپاسی نیست دل از ت اهل ریا بکش، خود باش هوای مملکت عاشقان ی نیست رســیده‌ام به جدایــی مرا اسـاسی بین مرام اهلِ (طریقت) در آن قیاسی نیست ۩
۩۩۩ ☫ ما نظر کرده عشقیم (طریقت) خطبه اول (شفارش می کنم شمارانافرمانی کنید ☫۩۩۩ تشنگان را همگی ورطه به دریا زده ایم جلوه در جلوه به اکسیر تمنا زده ایم عطر سرزندگی باد صبا گشته نسیم بامدادی که زِ انفاس مسیحا زده ایم دیده واکن که غزل از سر مژگان تو بود پرده بگشای همه کفر به حاشا زده ایم عرصه تنگست نکیسا به کلیسا نگران تا به سر منزل مقصود تولی' زده ایم سر پیمان بلی' قول تن و جان دادیم سببی شد که فلانی سر سودا زده ایم ما از این بادیه رفتیم به بــالای جنون تا
۩۩۩ ☫ حکایت (چوپان)دروغگو ☫ ۩۩۩ یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ‌کس نبود. « آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست! » ط/ شاهکار این غزل را از (طریقت)گوش کن واعظان بر روی منبر ها،تاسف خورنده اند از عدالت وعظ کردند ،با تخلف خورنده اند می‌سرایم دوستان! معیار خوبی کج شده بَل بَشو کردند وُ نانی باتصرف خورنده اند! این‌که طبع شاعران خشکیده باشد عیب نیست چون طمع کاران دمآدم بـا تعارف خورنده اند عاشقان هم گاه گاهی بزم عرفان می‌کنند عارفان در خلوتی ،
۩۩۩ ☫علیه انتظار )طریقت) ☫ ۩۩۩ آقا نیا ، نیا راستش را بخواهی هیچ وقت به دنبالِ آمدن آقا ( مهدیِ موعود ) نبوده‌ام. همه‌ی «اللهم عجّل.»های من یا دروغ بوده یا از سر نفهمی. چه بسا امروز و الان و این لحظه نیز در اوج یکی دیگر از نفهمیدن‌هایم قرار دارم. من، مهدی یا منجی را نه به خاطر آنکه از کعبه یا هر جای دیگری ظهور خواهد کرد در کالبد یک انسان ظهور می‌کند و با لشگری از پیروانش دنیا را فتح می‌کند و عدالت می‌گستراند، دوست دارم؛نخیر! بلکه معتقدم او که بیاید،
زمانی علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌جمهور بود؛علی‌اکبر ناطق‌نوری رئیس‌مجلس؛علی‌اکبر ولایتی هم وزیرخارجه؛و علی‌اکبر محتشمی وزیرکشور! بعضی خارجی‌ها فکر می‌کردن "علی‌اکبر"، یه لقب دولتی هست که به سرانِ ایران اعطا می‌شه! بعد من می‌خواستم برم ترکیه، توی مرز پاسپورتم را دادم، یارو یه نگاه کرد از جاش بلند شد به من احترام گذاشت به بقیه گفت این آقا علی‌اکبره! همه پا شدند! رئیسشون اومد جلو پاسپورت منو داد بعد همه به ستون وایستادن و یه راهرو باز کردند و من از همشون
۩۩۩ ☫ برآستان جانان زخانقاه به میخانه می رود (حافظ) غزل، ☫ ۩۩۩ صبا به تهنیت پیر می‌ آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد تنور لاله چنان بـــر فروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد ز فکر تفرقه باز آن تا شوی مجموع به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)حافظ ☫ ۩۩۩ چاره آنست که سجاده به می بیم دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم ۩۩ ۩☫ عشق(طریقت) شدگان (مثنوی) عاشقی (شیفتگان ) معنوی / اشعار☫ ۩۩ ۩ راه شریعت به حقیقت بپوی اهلِ حقیقت زِ طریقت بپوی اهل ملامت که سلامت روند راه سلامت به خلافــت روند عشق وُ شکایت زملامت که چه عاشقی و زهد و سلامت که چه اهل ملامت که به دولت روند دولت اسلام به ظلمت روند ظلمت وُ دولت به روایت که چه زور به زهد وُ به
از دو حال خارج نيست يا خدا قبلا می داند من چه خواهم كرد و يا نمی داند. اگر نمیداند كه در اين صورت خدا نيست و در صورتی كه می داند چگونه انتظار دارد كه من كاری بر خلاف دانايی او بكنم و با رعايت اين دو نكته چكونه مرا بعد از مرگ مسئوول نموده و كيفر خواهد داد. موريس مترلينگ - از کتاب "خدا و هستی" وجود خالق خداوند يا هر اسم ديگرى دست اويزى براى بشر بوده است تا به امروز نبايد هيچ دين و آئينى رد و يا قبول كرد دين در اين دوران بايد در چهار چوب قانون اساسى باشد و
۩☫ اشعار /غزل :شعر(طریقت) لحظه ها ☫۩ جام شراب عشق کو؟ تا که به مِی وضو شود پشت شود به عالمی، جانب دوست رو شود ای تو همه نیاز من، قبله ی من نماز من نیست میسّرم که با غیر تو گفتگو شود گر همه تار و پود من بگسلد از فراق تو نیم نگاهی ار کنی، جمله‌ اذان بگو شود طعنه زنی که عمر من طی شده بی خیال تو؟! دعوتِ عام کن که تا پیش تو رو به رو شود! گر همه خرّمی رسد، بی تو و بی حضور تو بگذرم از نشاط دل، با غم زشت خو شود ماه صیام و روزه‌ام، روزه ز هر چه غیر او روزه‌گشاست
۩۩۩ ☫ مقدمتان (بدون شرح)گل آذین ۩۩۩ ☫ ای قوم به حج رفته کجائید کجائید معبود همین جاست بیائیدبیائید منظور ازین سایه وُ همسایه دیواربدیوار در بادیه سرگشته شمادرچه هوائید هم صورت خوش چهرهءمعشوق ببینید هم حاجی وهم کعبه وهم خانه شمائید بر شاعر وُ بر وعده این شعر بیائید ۩ # خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید ) ۩ ✍ محمد مهدی #طریقت ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که درین مدتِ ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رشته فوتسال کپی ایران -بارکدخوان-بارکد پرينتر-زبرا-وکس-وکس رزين-کارتريج hp- تهران املاک شمشیری نی نی www.denafoam.com اپل آیدی