۩۩۩ ☫   (طریقت)  حکایت / دوبیتی  + اشعار ☫۩۩۩

عکس پروفایل گل , عکس پروفایل گل زیبا .

اندیشه ی بود وُ نبود از سود مانده

عود از روانم می رود محمود مانده

هر عاقل اندر حسرت مقصود مانده

دیوانه ناگه در هدف مسجود مانده

گل های زیبای رز سیاه .

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

زرد است وُهزار رنگِ نورس گلِ رُز

 عیسی نفسی پاک وُ مقدس گُل رُز

بعد از شبِ یلدا وچـــراغـان مسیح

گردیده کبود در کریسمس  گُلِ رُز

!


 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

 

 گل نسرین


 ۩۩۩ ☫ دوبیتی :بدون شرح  /اشعار(طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

بـر درگـه  تالار ادب شــمع بیــاَفـروخت

آنگاه که بر سلسله، ناگاه نِگه دوخت

پیوســته وُ آرام،دلآرام جــگــرسوخت

بر اهلِ(طریقت)زِسرِناوکِ مژگان اِلم آموخت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
  ح. (طریقت)
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه دی +دوبیتی  )۩۩️✍ محمّدمهدی طریقت   

 

 

 


 

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (سایه) امیر هوشنگ ابتهاج  ☫ ۩۩۩  

چندین شبِ خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتـــش خنــدان را با صـــبح برانگــــیزم

 گــر سـوختنم شــاید افـــروختنم بـــاید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم

صد دشت شقایق، چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم

چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله بــرخیـــزد آنگاه که برخیزم

برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم

چون گریه گـــلو گیرد از ابرفرو بارم
چون خشم رخ افزوزد
 در صاعقه آویزم

ای سایه، سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگـــشایم و بگریزم

 


قله ی شعر ‌. نکولعل آزاد

  

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)  اشعار    ☫ ۩۩۩  

  

   سرودم شعر نابـــی  در  دماوند

   دوبیتی ها شده شیرین تر از قند

جهان وا کرده گوشش را بدین پَند

ت نزدشاعر کیلوئی چند؟

 ح.(طریقت) 

   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  خــُلدستان طریقت  ( صفحه دوبیتی  جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت 


   

  

 ۩۩۩ ☫   (طریقت)  حکایت / دوبیتی  + اشعار ☫۩۩۩

عکس پروفایل گل , عکس پروفایل گل زیبا .

اندیشه ی بود وُ نبود از سود مانده

عود از روانم می رود محمود مانده

هر عاقل اندر حسرت مقصود مانده

دیوانه ناگه در هدف مسجود مانده .

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد .
هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت، مردم ده با این که ی آشکار وی را می دیدند ، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند.
پس از چند سال آسیابان پیر، مُرد و آسیاب به پسرانش رسید.
شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: 

چاره ای بیندیشید که به سبب ی گندم های مردم از نفرین آن ها در عذابم.
پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسر کوچک تر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد می گیریم .

پسر بزرگ تر گفت : اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. " بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود."
چنین کردند و همان شد که پسر بزرگ تر گفته بود.
مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل مسئولین ما رسید!


 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

 گل نسرین
.

.

 


  

  

۩۩سالک اهل (طریقت) صفتان ، خنده کنم  ۩۩

 

 

برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

 

شرط کردم به جهانِ گذران خنده کنم

به نشاط و خوشی و عیشِ جهان خنده کنم

شرط کردم غم و اندوه به دل ره ندهم

به غم و غصه و اندوهِ زمان خنده کنم

شرط کردم که دگر دل به کفِ کس ندهم

به چنین بازی پُر شور و فغان خنده کنم

شرط کردم که دم از مهر و محبت نزنم

به وفاداری و عشقِ همگان خنده کنم

شرط کردم که زنم مُهرِ خموشی بر لب

لب ببندم ز سخن از دل و جان خنده کنم

شرط کردم که ز حسرت نگدازم چون شمع

هر کجا انجمنی هست عیان خنده کنم

شرط کردم که شوم رند و خراباتی و مست

در سرِ کوی خراباتِ مغان خنده کنم

شرط کردم که شوم شاعرِ خوش‌نغمه ی مست

سالک اَهل (طریقت) صفتان ،  خنده کنم

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 


 

یا انیس من لا انیس له

   

 

  

  ۩۩۩ ☫ برآستان جانان (یلدا)  نود وُ هشت     ☫۩۩۩

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست 

  عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟
گله ها را بگذارناله ها را بس کن
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود
تا بجنبیم تمام است تمام
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت
یا همین سال جدیداندکی مانده به عید.

 


 

 ۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

  قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾ گفت پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان (۲۵)

وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾و كارم را براى من آسان ساز (۲۶)

وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي ﴿۲۷﴾و از زبانم گره بگشاى (۲۷)

يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾[تا] سخنم را بفهمند (۲۸)

یلدا مبارک باد

.

از غــم عــشقت دل شــیدا شکست

شیشه ی می در شب یلدا شکست

بســـکه زدم ریگ بیــابــان بـه کف

خار مغـــیلان همه در پـــا شکست

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
  ح. (طریقت)
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه آذر +یلدا )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت   

 

 

 


 

 ۩۩۩ ☫برآستان جانان (سعدی  ) حافظ  ☫۩۩۩

  

نظر کردم به چشمِ رای و تدبیر / ندیدم بِه ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی

زمانی درسِ علم و بحثِ تنزیل / که باشد نفسِ انسان را کمالی

زمانی شعر و شطرنج و حکایت / که خاطر را بوَد دفعِ ملالی

خدای است آن که ذاتِ بی‌نظیرش / نگردد هرگز از حالی به حالی

 ( قطعات سعدی )

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 


۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)خُلدستان ۩۩۩ ت یک پیراهن خالیست که اندازه‌ی هیچ کس نمی‌شود باید آویزانش کرد در باد و با رقصش پیر شد. از ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﻣﺎﻥ ﻫﺎ وشعار ها ی ﺳﻴﺎسی، ﺁن ﺍﺩﻋﺎئی که ﺧﻮشبختی و سعادت آرزو می ﮐند برای ﺟﺎﻣﻌﻪ بشری ، ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻄﺮﻧﺎک‌ تر ﺍﺳﺖ! ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍی ﺑﺮﭘﺎیی بهشت در زمین برای آدم و حوائی که از آنجا رانده شده اند همــواره جهنم به بار آورده .آنان که چنین ادعائی دارند خدا را قبول ندارند.

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

به وبلاگ روستای صومعه علیا خوش آمدید آفرشاپ کالای ارزان IRAN GUARDIAN دانلود جزوه فيلم و نرم افزار آموزشي مهندسي برق قدرت ارزان کده مبلمان اداری یکتا Angelila Led Products